سفارش تبلیغ
صبا ویژن
labbaik

بر دلت جامه پرهیزگاری بپوشان تا به دانش برسی . [از سفارشهای خضر به موسی علیه السلام]

u کل بازدیدها : 117232

u بازدیدهای امروز : 9

u بازدیدهای دیروز : 0

u  RSS 



u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه

شنبه 87/2/7 ساعت 11:23 صبح

i بازگشت

دوستان عزیزم سلام

راستش یک هفته ای میشه که از حج برگشتم ولی تا الآن وقت نکردم امیدوارم به بزرگواری خودتون من حقیر رو ببخشید.

باید بگم که جای همتون خالی بود...امیدوارم به زودی قسمت همتون بشه...

اما بگم براتون از مدینه و غربت بقیع...وارد شهر مدینه که میشی غربت و تنهائی همه وجودت رو پر میکنه...از طرفی هم مدام فکر میکنی خیلی برات آشناست و یه انس قدیمی باهاش داری...درهای بقیع برای خانومها فقط روزی 1:30 باز میشه اونم فقط از پشت پنجره میتونی نگاه کنی چون خانوما حق زیارت ندارن و از نظر اونها اشکال داره...ولی از پشت پنجره هم نعمتیه برای خودش.

ساعت 6 غروب که میشد با داد و بیداد و هل دادن و... بیرونت میکردن همینجا بود که تمام غربت بقیع تو دلت سنگینی میکرد،دلت میخواست داد بزنی گریه کنی ناله کنی اما...اما اجازه نداشتی...تا میخواستی دعا بخونی و عزاداری کنی میومدن سراغت که چی؟؟؟شما مشرکین،برای ارتباط با خدا شریک قرار دادین...تو این لحظه دلت میخواست با تمام وجودت سرشون فریاد بزنی....

احساساتی هست که تا خودت پا تو مدینه نذاری نمیتونی درک کنی من چی میگم.

مدینه سنگین و غریبه ولی مکه آروم و خودمونی...حتی وقتی رو به روی خونه ی خدا ایستادی بازهم باورت نمیشه..تا وقتی نرفتی فکر میکنی اونجا چه خبره ولی وقتی میری چیزی جز سادگی و بی ریائی نمیبینی ولی حیف که مردمش... اونجور که فکر میکنی تمیز نیست و تمیز و نجس رو رعایت نمیکنن همینه که عذابت میده و میگی خدایا کرمتو شکر آخه چرا تو پست ترین نقطه فرمان دادی بیت الله ساخته بشه؟؟؟؟ همینجاست که میفهمی خدا خاشع و خاضعه یعنی چی؟؟؟؟!!!!

به امید روزی که همه زائر مدینه و مکه باشن  در پناه حق

یا هو


نوشته شده توسط: hosseini nastaran

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

پنج شنبه 87/1/15 ساعت 12:15 عصر

i حج

سلام بچه ها نسترن 12 فروردین رفت مکه

البته خیلی دیر به شما گفت که اونم من مقصرم چون دیر اومدم وبلاگشو اپ کردم

برا همتون دعا میکنه

دیگه وقتی ادم از بین دانشجوهای دیگه اسمش با قرعه کشی در بیاد حتما خدا خیلی دوسش داره

نسترن گفته واسه همه دعا میکنه اما اگه کسی دعا سفارشی داره قسمت نظرها بگه منم براش میفرستم مکه

خوب همگی موفق باشین و به قوله حاج خانم صاحب وبلاگ:

یاهوووووو


نوشته شده توسط: hosseini nastaran

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

سه شنبه 86/11/9 ساعت 9:39 عصر

i مرخصی

سلام بچه ها

بابت نظرات خوبتون مرسی شرمنده کردین.

این چند وقت به دلیل یه سر مشکلات کوچولو نمیتونم آپ بشم

انشاالله وقتی حل شدن حسابی با آپ های باحال از خجالتتون در میام

پاینده و موفق باشین

یا هوووو


نوشته شده توسط: hosseini nastaran

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

جمعه 86/10/28 ساعت 12:54 عصر

i اختیار آب

 

   عشق ارثی است که از قصه ی لیلا ماندست

   راز شیرین وفا پشت معما ماندست

یوسف از بادیه ی اهل عفاف آمده بود

   خاک پایش به سر چشم زلیخا ماندست

     آب هم مهریه ای هست که از صبح ازل

   اختیارش به کف حضرت زهرا ماندست

        علقمه قصه ی عشقی است به رنگ خورشید

      که فقط سرخی آن روی ورق جا ماندست

حاجتی از سر کویش نرود جای دگر

بر سر دامن او دست تمنا ماندست

شاه را پشت و پناه است به ظهر دهمین

ماه روئی که در این معرکه تنها ماندست

اینکه یک قطره به لبهای عقیقش نرسید

حسرتی هست که بر گرده ی دریا ماندست

به دل آب فرات آرزوی بوسه ای از

دو لب سوخته ی حضرت سقا ماندست

مشک از تشنگی حضرت عباس شکست

فرق هم از نفس معرفتش جا ماندست

بر سر راه که هارون به حرم برگردد

دیده های گهر آلوده ی موسی ماندست

چند قرن است که ارباب ز داغ سقا

تکیه بر نیزه مظلومی تنها ماندست

 

 


نوشته شده توسط: hosseini nastaran

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

جمعه 86/10/28 ساعت 12:20 عصر

i هستی

 

هر آنچه که هست،موهبت هستی است

هستی موهبت هایش را در دامان ما میریزد،

بی آنکه ما استحقاق این همه موهبت را داشته باشیم.

هستی به ما زندگی می دهد،

توان عشق ورزیدن می دهد،

توان درک زیبائی ها را می دهد،

توان فهم حقیقت را می دهد.

هستی،همه ی این هارا به ما می دهد.

نه به آن دلیل که ما شایسته ی این ها هستیم،

بلکه به آن دلیل که هستی بسیار دارد

وسخاوتمند است.

هستی،به ابری پر از باران می ماند:

ابر باران زای هستی،اگر نبارد چه کند؟؟؟

هستی،سرشار است؛

از همین سرشاری است که چیزی به ما میرسد.

هستی،به گلی خوشبو می ماند

که بی دریغ رایحه ی خود را به دست باد می سپارد.

هستی،به چراغی می ماند

که نه آغازی دارد و نه پایانی.

هستی ناچار است که خود را قسمت کند،

در غیر این صورت،

نمی تواند این همه بار را در دل خویش تحمل کند.

آنگاه هستی بار خویش را به سفره ی زمین می بخشد.

بدین سان،همه ی ما بر این سفره می نشینیم

و از موهبت های هستی روزی بر می گیریم.


نوشته شده توسط: hosseini nastaran

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

پنج شنبه 86/10/27 ساعت 10:46 عصر

i بشنو و باور نکن

در زمانهای دور مرد خسیسی زندگی میکرد. او تعدادی شیشه برای پنجره های خانه اش سفارش داده بود.شیشه بر،شیشه ها را درون صندوقی گذاشت

و به مرد گفت: ّبار بری را صدا کن تا این صندوق را به خانه ات ببرد،من هم عصر برای نصب شیشه ها می آیم.ّ

از آنجا که مرد خسیس بود،چند باربر را صدا کرد ولی سر قیمت با آنها به توافق نرسید.

چشمش به مرد جوانی افتاد، به او گفت: ّاگر این صندوق را برایم به خانه بیاوری،3 نصیحت به تو خواهم کرد که در زندگی به دردت خواهد خورد.ّ

    باربر جوان که تازه به شهر آمده بود، سخنان مرد خسیس را قبول کرد و صندوق را بر روی دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد.

کمی که راه افتادند،باربر گفت: ّ بهتر است در بین راه یکی یکی سخنانت را بگوئی.ّ

مرد خسیس کمی فکر کرد.نزدیک ظهر بود و او خیلی گرسنه.به باربر گفت: ّاول آنکه سیری بهتر از گرسنگی است و اگر کسی به تو گفت گرسنگی بهتر از سیری است،بشنو و باور نکن.ّ

باربر از شنیدن این سخن ناراحت شد زیرا هر بچه ای هم این مطلب را میدانست ولی فکر کرد شاید بقیه ی نصیحت ها بهتر باشد. همینطور به راه ادامه دادند تا اینکه بیشتر از نصف راه را سپری کردند. باربر پرسید: ّخوب نصیحت 2 چیست؟ ّ  مرد گفت: ّ اگر گفتند پیاده رفتن بهتر از سواره رفتن است بشنو و باور نکن. ّ

باربر خیلی ناراحت شد و فکر کرد نکند این مرد مرا سر کار گذاشته است؟؟!! ولی باز هم چیزی نگفت.

    دیگر نزدیک منزل رسیده بودند که باربر گفت: ّ خوب نصیحت 3 را بگو،امیدوارم این یکی بهتر از بقیه باشد. ّ مرد ازینکه بارهایش را مجانی به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت: ّاگر کسی گفت باربری بهتر از تو وجود دارد، بشنو وباور نکن.ّ

مرد باربر خیلی عصبانی شد و فکر کرد باید این مرد را ادب کند. بنابر این هنگامی که خواست صندوق را روی زمین بگذارد آن را ول کرد و صندوق با شدت به زمین خورد،بعد رو کرد به مرد خسیس و گفت: ّاگر کسی گفت که شیشه های این صندوق سالم است،بشنو و باور نکن.ّ

 

      آری دوستان  از آن به بعد وقتی کسی حرف بیهوده میزند تا دیگران را فریب دهد یا سرشان را گرم کنذ، گفته میشود: ّبشنو و باور نکن.ّ


نوشته شده توسط: hosseini nastaran

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

پنج شنبه 86/10/27 ساعت 10:15 عصر

i هوای رایگان

خدایا دوستت دارم!

به خاطر نعمت هائی که بهایشان را

گران می پردازیم.

به خاطر جنگلی که برایمان آفریده ای،

به خاطر همه چیز و هیچ چیزی که نداریم.

خدایا دوستت دارم.

به خاطر هوائی که فعلا رایگان است!!!

می توانی در انتهای شب

پنهان شوی،

تغییر چهره دهی،

شهرت را عوض کنی

و حتی، نامت را،

می توانی مرا نیز از یاد ببری؛

اما از   ّعشقّ گریزی نیست!!

عشاق جوان را می ستایم!

امروز که گوئی عشقِ،

سیبس یخ زده است

که از فریزر بیرون آورده ایم!!!

نیمه پر لیوان عشقمان را ببین.

من،تو،چای شیرین!

...

تو،هم میزنی.

من،حل می شوم.

عشق می ماند و لیوان و تو.

همین!!!

 

 


نوشته شده توسط: hosseini nastaran

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

پنج شنبه 86/10/27 ساعت 9:33 عصر

i موهبت

نمی توانی زندگی را بخری؛

نمی توانی عشق را بخری؛

نمی توانی خلاقیت را بخری؛

نمی توانی فهم و بصیرت را بخری؛

اما همه ی اینها به رایگان در اختیار توست.

تو همه ی اینها را داری،

بی آنکه استحقاق آن را داشته باشی.

ما نبودیم و تقاضامان نبود،

اما لطف حق،

بی گفت ما،

تقاضای ما را شنیده

و بی حساب به دامانمان ریخته است.

 با بر داشتن چند گام در درون خویشتن،

به گنج های بی پایان عشق و روشنی میرسی.


نوشته شده توسط: hosseini nastaran

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

پنج شنبه 86/10/27 ساعت 4:20 عصر

i جای او خالیست

تقدیم به همه ی دختران و پسرانی که جای پدرشان خالیست :

                                                                                     در تنگنای اتاقی تاریک 

                          خیره به تصویری از وجود یک مرد

مردی از سایه سار تنهائی

             آشنای دیرینه دل تنگم

مردی با یک نگاه روحانی

                       وسعت قلب پاکش در وجودم

همیشه جاودانی

                               دلم برایش همیشه بی تاب است

و عروس چشم هایم

                  خیس از وجود پر رازش

و هنوز هم زنده است

                             گرچه میگویند که او دیگر نیست

   مردی از مرد های زندگی

اکنون

                     جایش در کنار فرزندش خالیست.........

 

 

 


نوشته شده توسط: hosseini nastaran

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

پنج شنبه 86/10/27 ساعت 4:6 عصر

i زندگی

من زندگی را با رنگین کمان بال پروانه ها می سرایم

 

روشنائی بود که میل بودنم بخشید

 

اکنون به دل آتش می روم، شعله می شوم

 

و بدین سان،جاودانه روشنائی می شوم

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط: hosseini nastaran

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

   1   2   3      >

i لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یاور همیشه مؤمن
عشق
................
بوسه
تقدیم به همه ی شمائی که دوستتان دارم...
ظهر تاسوعا
نیایش
هفت سکا نس
[عناوین آرشیوشده]

*********************************

********************

:: درباره من ::

labbaik
hosseini nastaran
خیلی مهربون-دوست داشتنی(همه این طوری میگن)با سلیقه-منطقی-درس خون

********************

:: لینک به وبلاگ ::

labbaik

********************

:: پیوندهای روزانه ::

دوستت دارم [54]
[آرشیو(1)]

********************

:: آرشیو ::

tishtar

********************

:: لینک دوستان من ::

اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
الهام
آسمان آفتابی
امیر
مصطفی فؤادی

********************

:: دوستان من ::


















********************

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

********************

:: خبرنامه ::

 

********************

پارسی بلاگ ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ